در راستای تقیه کردن و حب و بغض هارو واسه خودم نگه داشتن...

امروز یادم افتاد ماشین دوستش رو تازه داده بودن کارواش بعد یکم خاکی شده بود میگفت کثیف شد...

یا همون یه تیکه پلاستیک که پاره شد...

یا ماشینه که خش دار شد یا وقتی زنگم زده بود تهدید کرده بودم زنگ زدم مامانش و مامانش گفت مزاحم من شدی!

فقط اینجا من و دل من بود که هیچ عیبی نداشت...

که میگفت مگه خودت اشتباه نمی کنی!

امروز دوستم خواست باهام حرف بزنه ولی من حوصله صحبت کردن باهاش رو نداشتم و نخواستم صحبت کنیم...

توی خونه خیلی سعی کردم آروم باشم ولی دست آخری که میخواست بهم کمک کنه ولی دستش کرم زده بود و مدادم رو گرفت توی دستش که توی کتابم بنویسه عصبی شدم...

بعدشم از خودم ناراحت شدم که چرا اینجوری میکنی...اون نیتش بد نبود کتابه هم فدای سرش حالا روغنی میشد چیزی که نمیشد...

درس میخونم چون کار دیگه ای نمیخوام انجام بدم و ندارم که انجامش بدم و گرنه یادم میوفته اینهمه خوندم به کجا رسیدم؟!

بی نتیجه می بینمش...

بعد شاید فکر کنی حسادته ولی همش غبطه است می بینم همسن هام دوست های دبیرستانم دارن خوش میگذرونن

یا مثلا اون دختره که بهم بدهی داشت با آیفون توی دستش سفر کیشش رو استوری میکنه ولی اونقدری گدا صفته که طلب منو بهم نمیده!

در راستای همه این ها...

میگم به اندازه جواب یه پیام دادن هم دیگه تلاشی نمیکنم...

همینکه پول مشاوره رو دادم از سرشم زیادی بود...

میگن ساعتی که واست گرفته پولش رو بهم بدی ...

میگم بهش پسش میدم من که یکبارم دستم نکردم...

الان که فکرش رو می کنم از دل و جون مایه بذاری انرژی بذاری واسه یه نفر زحمت بکشی تهش همه عزیز تر باشن

بگه خرت که از پل گذشت اخلاقت عوض شد!

بگه میخواستم ببینم چجوری هستی کارمند دائمی و موقت!

بگه اون حسی که قبلا داشتم ندارم!

هزار جور چرت و پرتی که نمی دونم چرا امروز باید همه چی یادم میومد...

یا مثلا اون دختره که سوادش نصف من بود ولی قبول شد و من هنوز دارم میخونم الکی!

بسیار راضیم که نرفتم توی مراسمشون...

دررنهایت اگر همه حقیقت رو میدونستی هیچوقت از بدست آوردن و از دست دادن چیزی خوشحال یا ناراحت نمی شدی...

الان پشیمونم که حساب کردم.... دیگه زیادی حساب کردم هم برای بهار هم الهام هم طاهره!

چمه امروز؟

صبح نذاشتن درست بخوابم و منم روی خوابم حساس هیچی دیگه از دنده لج بلند شدم...تا آخر روزم بد قلق بودم...

مگه من چند تا صبح دیگه میتونم بیشتر بخوابم که همین چند روزم اذیت می کنن....

واقعا که