اصرار ؟!
از تغییرات مثبتم اینه که نه به کسی اصرار می کنم تغییر کنه و نه اجازه میدم به خاطر کسی نظرم برگرده.
دیشب حسین نمیخواست بیاد عید دیدنی و بقیه اصرار می کردن که بیاد...
من از معدود کسایی بودم که گفتم اخلاق فلانی رو میشناسید اگر حسین دوست نداره بیاد حق داره!
تا الان بیشتر از ۱۰ دفعه بهم گفتن بیا بریم بیرون ولی گفتم نه!
چون نمیخواستم و بعد منت کسی هم سرم نباشه و نگن خودتم دوست داشتی به خاطر کسی کاری که نمیخوام رو نمی کنم!
فرد جدیدی که تموم کردیم پیام داد عید فطر رو تبریک گفت...
جوابش رو ندادم....
پسر خوبیه...
ولی من دیگه اعصابم نمی کشه ...
میخوام طبق روال گذشته درس بخونم و کار کنم و ورزش کنم و خودم رو با این کار ها خفه کنم...
تصمیم گرفتم دیگه شماره تماس اصلیم رو به هیچکس ندم!
تصمیم گرفتم تقیه کنم!
نمیخواستم فروردین خرجی بیوفته روی دستم ولی به خاطر فرد جدید پول مشاوره دادیم خداتومن...برای گوشیش که سرقت شد نصف پولش رو من دادم که بگیره یکی دیگه و یه انگشترم سفارش دادم بیاد چون خیلی دوستش داشتم و میخوام واسه دانشگاه و محل کارم بندازم دستم چون به هیچ عنوان از این دو جا خواستگار نمی خوام!
خداروشکر، کاری به کار کسی ندارم. یه گوشه زیر سقف آسمون خدا میگذرونم...