دیشب عقاید کتاب یک دلقک رو شروع کردم....

دوست ندارم وقتم به بطالت بگذره...

دوست دارم مفید باشم...یکم زیادی دورم شلوغه و از کارام عقب افتادم....

تا اطلاع ثانوی نباید مسئولیت بگیرم و یا اینکه باید سعی کنم از روزم مفید تر استفاده کنم که بتونم برسونم خودم رو...

از اینکه کلی کار نصفه نیمه دارم بدم میاد...

*به شدت علاقمندم که این ماه کار جفتمون درست بشه...

دوستش دارم...

ولی از اونجایی که اون چیزی به خانواده اش نگفته منم نمیگم...

من که اشتباه کردم ولی هیچوقت یه پسر سن پایین رو دوست نداشته باشید!تا شرایطتون جور شه جیگر جفتتون خون میشه...

*من آرزو هام رو میخوام....

*از اونجایی که تنها تفریحم خوراکیه و هوا هم خیلی گرمه و برم بیرون سردرد میگیرم...

خودم رو کنترل میکنم و آخر برج خوراکی میخرم!

چون من معمولا از بازار رفتن خیلی خوشم نمیاد و خرید الکی کم دارم خوراکی خریدنم میشه خرید الکی که جلوی خودم رو نمیگیرم واسش...

و این ماه خرج دندون و محصولات پوستی و مانتو شلوار و بیمارستان و دانشگاه و .... به اندازه کافی کمر شکن بودن

شلوار مشکی هم باید بگیرم...

یکماه استراحت مطلق کردم!

وقتشه شروع کنم کار کردن....

تعطیلات بسه...!